افسانه مامان کیان جون

اتفاق های جا مونده بهار 93

پاگشای مریم دختر داییم: تزئین سالاد و تهیه ژله با من بود که انصافا خیلی خوشکل شدن کیک و شیرینی مامان پز: سفره هفت سین مامانم: سفره هفت سین خواهرم: سالگرد ازدواج فهیمه و شوهرش: کاودی من و حمید: کادوی مامان بابام: یه روز برای ناهار رفتیم باغمون: تم این عکسو در حالی که بعد از ناهار دراز کشیده بودم گرفتم توی باغ همسایه کلی جوجه مرغ بود(حدود 50 60 تا!) و چندتا مرغابی که کلی باهاشون سرگرم شدیم.   آها راستی تولد فهیمه 1 مرداد بود که مامان بابام براش یه ساندویچ کلاو خریدن و من و حمید هم یه چرخ خیاطی موزیکال. ...
17 مهر 1393

برخی اتفاق های تابستون 93

خراب شدن کیک پرتقالیم: سمیه گفت باید کل دو تا پرتقالو بریزی توی کیک!!!! هی مامانم گفت خراب میشه هی من گفتم نه خوب میشه سمیه درست کرده میگه طعمش عالیه نتیجه:تلخ،روی کیک تیره داخلش خمیر اومدن دوست قدیمی ام فهیمه(دوران دبیرستان) به خونمون: کلی یاد گذشته ها کردیم و هم خندیدیم و هم حسرت اون روزا رو خوردیم شکستن سنگ نمک!: دختری که پسر غریبه رو بوس میکنه باید کن فیکون بشه دیدم نوه های صابخونه توی حیاط دارن بازی میکنن گفتم بیاین اینا رو بگیرین خورد و خمیرشون کنین!!! اونا هم از خدا خواسته رفتن تو کوچه و هی مجسمه رو زدن به دیوار و هی جیغ و هورا کشیدن و کلی تخلیه انرژی شدن   کیکی که با فهیم...
12 مهر 1393

مسافرت 5 روزه ی خرداد 93

بالاخره طلسم شکسته شد و تونستم بنویسم. بعضی اتفاقا اولش که داغ بود خیلی دلم میخواست بیام ثبتشون کنم ولی الان که خیلی وقته ازشون گذشته دیگه میلی به نوشتنشون ندارم. یکی از اتفاق های این چند ماه مسافرت شمال بود که اوایل خرداد با همسری رفتیم.چند روز قبل هم مامان و بابام رفته بودن آنتالیا. چون پروازشون از تهران بود قرار شد از برگشتن ما بریم دنبالشون. 93/3/5 نزدیکای ظهر حرکت کردیم و ناهار توی ماشین شامی هایی که قبلا درست کرده بودیم رو خوردیم و بعدازظهری رسیدیم چشمه علی دامغان که جای نسبتا خنکی بود و بهمون بعد از طی این مسیر کویری خیلی چسبید. بعد از کمی استراحت بکوب اومدیم و تا شب رسیدیم ساری.صبح کنار ساحل صبحانه خور...
12 مهر 1393

20 نظر تایید نشده!

سلام به همه دوستای گلم که تو این مدت فراموشم نکردن.شرمنده که خیلی وقته (حدود سه ماه و نیم) کامنت های زیباتونو تایید نکرده بودم و به جبرانش تصمیم گرفتم جواب همشونو یکجا تو یه پست اختصاصی بدم.امیدوارم منو ببخشین کیک های من برای عزیزدلم | مامان علی و حسین 7:58 6 مهر 1393 سلام عزیزم اتفاقی به وبتون اومدم از دیدن این همه ذوق و سلیقه و کدبانوگریتون به وجد اومدم و اول صبحی کلی انرژی گرفتم ماشاالله هم گفتم واااااااااای سلام خانوم همه چی تموم وقتی اسم وبت رو دیدم باورم نمیشد که آشپزی های مامانم اومده وب من حقیر و برام نظر گذاشته.ذوق مرگ شدم وقتی دیدم شما که استاد همه هستین دارین...
11 مهر 1393
1